تا بي نهايت سکوت

عسل رضوي
asalrazavi@yahoo.com

سکوت ///

گويی اين تنها کلامی بود که او خوب می دانست ...

بارها از آغاز سکوت سخن می گفت تا بی نهايت ///

همواره در اوج ؛ تنها کلامش سکوت بود ...

رها بود...از نگاهها و راهها ...

هميشه با خلوت خود با اين کلام سخن می گفت ...

گويی از خود شروع می شد و به خود منتهی ميگشت ...

با چشمان نافذش ؛ به اطراف نگريست ...

هيچ جز خود نمی يافت ...

چه ميراثی به از اين ...

آرام برخاست ...گويی فضای باغ محسور حضور او بود ...

اين باغ خاک او بود ...شايد او تنها کسی بود که کلام سکوت او را می فهميد ...

به ياد می آورد که چگونه کلمات برگهای سبز بهاری را در آن خلسه نارنجی پاييز گم می کرد و مسرور از آن حس شناور که گويی روح او را با خود به عمق ذرات می رساند ؛ مست از حضور پرواز می کرد و باز در خاک بود اما در افلاک ..!

رنج هم اگر بود ؛‌ غمی گذرا نه تاثير گذار که سيال ....

و او سرخوش از اين همه سياليت ؛ آرامش می يافت ...

اما اکنون گويی چيزی آن خلوتش را می آزرد ؛ گويی در تکرار لحظات ناب حضورش يک نيروی مرموز او را از سخن گفتن او با باغ باز می داشت ...

يک نيروی اهريمنی اما مقدس ...نمی دانست .. يک تناقض به تمام معنا...

او را به نوسان ميان خود و « هيچ» شدن واداشته بود ...

او را از خود و هستی دور می کرد .. ارمغانگر نيستی بود ...

آن چنان در تمام تار وپودش رسوخ کرده بود که توان برخاستن نداشت

ناگاه کلامی از اوسکوت نهيب زد: بگريز...!

فضای حضورش گويی از نوسان خالی شد ...

- آری بايد گريخت ...

و بی محابا از باغ گريخت ....

عشق تنها ماند ....

و او سر خوش از گريز از آن حس پليد مقدس ؛ تا پايان حيات در سکوت زيست ...
 
یکی از محصولات بی نظیر رسالت سی دی مجموعه سی هزار ایبوک فارسی می باشد که شما را یکعمر از خرید کتاب در هر زمینه ای که تصورش را بکنید بی نیاز خواهد کرد در صورت تمایل نگاهی به لیست کتابها بیندازید

31035< 3


 

 

انتشار داستان‌هاي اين بخش از سايت سخن در ساير رسانه‌ها  بدون كسب اجازه‌ از نويسنده‌ي داستان ممنوع است، مگر به صورت لينك به  اين صفحه براي سايتهاي اينترنتي